هفتیرکش بدنام جیمی رینگو به شهری وارد می شود تا عشق واقعی اش را که نمی خواهد او را ببیند، پیدا کند. او به دنبال دردسر نیست اما دردسر او را همیشه پیدا می کند و...

گروهی از سارقان بانک فراری به بیابان پناه می برند. آنها که از بی آبی در حال مرگ هستند به شهری خالی از سکنه پناه برده و متوجه می شوند معدن کاوی پیر به همراه نوه اش در آنجا زندگی می کنند و...

یک غریبه در مقابل گله داری بزرگ و پسر دیوانه او قرار گرفته و برای بزرگترین رقیب او مشغول بکار می شود...

 “گلن” و دوستش “کول” با قطاری که حامل ساکنان مناطق دولتیست از میزوری به سمت اورگان در حرکت هستند.آنها در خارج از پورتلند ساکن می شوند و با رسیدن زمستان آنها مجبور می شوند غذا و تجهیزات نگه داری شده در پورتلند را از چنگ ماموران فاسد دولتی آزاد کنند.در راه بازگشت “کول” نقشه رساندن تجهیزات به اردوگاه جویندگان طلا را می کشد …

اوایل دهه 1880 , اهالی شهر وارلاک بعد از فرار آخرین کلانتر خود برای مقابله با قانون شکنان تصمیم به استخدام مارشالی میگیرند. به همین خاطر آنان از کلای بلیزیل که به داشتن تپانچه های با دسته طلائی مشهور است دعوت میکنند تا مارشال شهر شود...

 « اسکات چاوز » ( مارشال ) به جرم قتل همسر سرخ‏پوستش و محبوب او به دار آویخته مى‏شود و سرپرستى « پرل » ( جونز ) دختر « اسکات » را سلطان گله دارى منطقه ، « مکانلز » ( باریمور ) به عهده مى‏گیرد .

A bandit kidnaps a Marshal who has seen a map showing a gold vein on Indian lands, but other groups are looking for it too, while the Apache try to keep the secret location undisturbed.

کاپیتان "جاناتان کلارک" که به دریاهای آلاسکا در روسیه رفته،با "ماریانا" منتس روسی برخورد کرده و از او خواستگاری می کند.اتفاقات آنها را از هم جدا می کند اما بعدها در مسابقه ای دریایی آنها همدیگر را ملاقات می کنند و...

به همسر مارشال مت مورگان تجاوز شده و به قتل می رسد. قاتلان زینی را به جای گذاشته اند. او به سرعت آن را شناخته و متوجه می شود آن زین متعلق به دوست قدیمی اش کریگ بلدن است که در شهر گانهیل گله داری بزرگ است. بلدن با او همدردی می کند تا اینکه مشخص می شود یکی از قاتلان پسر او ریک است و...

وقتی دیده بان سابق ارتش خود را بازنشسته کرده و به مزرعه ای در نیومکزیکو می رود،نسبت به زنی سفید پوست و پسر او که به تازگی از دستان هندیها آزاد شده احساس ترحم کرده و از آنها دعوت می کند به او بپیوندند.او می داند که پدر آن پسر یکی از قاتلان خطرناک است که به زودی سر و کله اش پیدا می شود و...