در دهه 1890 در دشت‌های مجارستان، گروهی از کارگران مزرعه دست به اعتصاب می‌زنند که در این اعتصاب با انتقام‌های سخت و واقعیت شورش، ظلم، اخلاق و خشونت روبرو می‌شوند...

در طول جنگ داخلی روسیه ، ارتش سرخ - با كمك كمونیستهای مجارستان - و ارتش سفید برای كنترل منطقه پیرامون ولگا می جنگند.

الکترا همچنان از نفرت نسبت به اگیستوز ، که با مادر الکترا برای کشتن او توطئه کرده بود ، می سوزد.

در مجارستان ، جنبش ملی به رهبری کوثوت درهم شکسته شده و هژمونی اتریش دوباره برقرار شده است ، اما احزاب با اقدامات خشن ادامه می دهند. ارتش برای ریشه یابی چریک ها ، افراد مظنون را جمع می کند و آنها را در قلعه ای منزوی زندانی می کند.

در سال 1919، درست چند ماه پس از به روی کار آمدن دولت کمونیست مجارستان، یک گروه مخالف به قدرت می رسند. دریاسالار "هورتی"، رهبر این جنبش، قدرت را به دست می گیرد. به همین دلیل سربازان سابق ارتش سرخ سابق مجبور به فرار شده و...

در آخرین روزهای جنگ جهانی دوم، پسری هفده ساله در حومه شهر سرگردان است. او توسط سربازان شوروی اسیر می شود، سپس آزاد می شود، بعدها یک بار دیگر اسیر می شود - پس از اینکه لباس آلمانی را برای گرما به تن می کندو در یک پادگان دورافتاده زندانی می شود، جایی که با یک سرباز جوان روسی دوستی برقرار می کند...

یک پزشک جوان با بازگشت به خانه روستایی خود دچار یک بحران روحی می شود.

An exploration of a decaying synagogue.

Two rabbis show the ruins of an abandoned synagogue to a group of primary school-age Jewish children, and stand by as the children dip bread in honey, drink wine, pray, and sing.