چارلی پارتانا آدمکشی است که برای یکی از بزرگترین سندیکاهای جنایتکار دنیا کار میکند.بدون اطلاع او،سندیکا ایرین واکر را استخدام می کند تا شخصی را به قتل برساند.اما وقتی آن دو عاشق یکدیگر می شوند همه چیز پیچیده می شود...

یک مدافع لوس آنجلس که به طور تصادفی قبل از مرگش توسط فرشته ای بیش از حد عصبانی از بدنش خارج شده بود ، در بدن یک میلیونر به تازگی کشته شده به زندگی باز می گردد.

«رابرت» (نيکلسن)، پيانيستي از خانواده اي اهل موسيقي، به ديدار خواهر پيانيست اش «پارتيتا» (اسميت)، به لس آنجلس مي رود. «پارتيتا» به او مي گويد که پدرشان دو بار سکته کرده و به او اصرار مي کند که به خانه ي پدري شان در پيوگت ساوند برگردد...

 «جين کريگ» (هانتر) و «آرون آلتمن» (بروکس) با هم در يک شبکه ي تلويزيوني در واشينگتن کار مي کنند، و «تام گرانيک» (هرت) نيز به عنوان مجري در همان شبکه استخدام مي شود. «جين» ميان اظهار علاقه و دل خوري نسبت به «تام» مردد است و سرانجام، خودش باعث آشنايي «تام» و گزارشگري به نام «جنيفر مک» (چايلز) مي شود. از طرف ديگر «آرون» که به «جين» علاقه مند است، موفقيتي در کار حرفه اي اش کسب نمي کند....

آورورا و اِما مادر و دختری هستند که با هم زندگی می‌کنند. اِما با فلَپ، جوانی که دبیر دبیرستان است و درآمد چندانی ندارد ازدواج می‌کند. مادر اِما با این ازدواج مخالف است و از فلپ خوشش نمی‌آید...

 «بنجامين سيگل» (بيتي) ـ معروف به «باگزي» ـ از طرف دار و دسته هاي مافيايي مأمور باج گيري منطقه ي کاليفرنيا مي شود. «باگزي» در هاليوود رفته رفته به يکي از چهره هاي شاخص محافل سرگرمي ساز تبديل مي شود...

 دو افسر نیروی دریایی ماموریت می یابند مجرمی جوان را تا زندان همراهی کنند.اما تصمیم می گیرند در بین راه برای آخرین بار لحظات خوبی برایش مهیا کنند...

An alcoholic drifter spends Halloween in his hometown of Albany, New York after returning there for the first time in decades.

Chronicling the lifelong sexual development of two men who meet and befriend one another in college.

آلیسبیش تر وقتش را به میانجی گری میان شوهر عبوسش، دانلد هایت، و پسر یازده ساله ی بازیگوش شان تام می گذراند. تا این که دانلددر سانحه ای کشته می شود و آلیس تصمیم می گیرد به دنبال آرزوی دیرینش، خوانندگی، برود.

 ماجراي نوجوانان در شهري کوچک در ايالت تکزاس. اغلب اين ماجراها با بسته شدن تنها سالن سينماي شهر، متعلق به «سام شير» (جانسن) و عزيمت «دوئين» (بريجز)، براي خدمت در ارتش در کره پايان مي گيرند...