«دکتر وارنيک» (جونز)، مدير مرکز نگهداري حيوانات خانگي، «هاروي» (پلات) و «ورنن» (توتچي) را به يک فروشگاه حيوانات مي فرستد تا براي آزمايش هايش، توله سگ، بدزدند. در بين توله هاي دزدي، سگي از نژاد «سن برنار» از وانت در حال حرکت فرار مي کند و خود را به «خانواده ي نيوتن ها» مي رساند و پدر خانواده، «جرج» (گرودين)، به خاطر اصرار بچه ها و همسرش، او را نگاه مي دارد. آن ها اسم سگ را «بتهوون» مي گذارند.

«دنيس»، بچه ي شيطان شش ساله، زندگي را براي يکي از همسايه ها، يعني «آقاي ويلسن» بدعنق (ماتو) سخت مي کند...

یک صبح تابستانی، کودک «خانواده ی کات ول» آماده ی گذراندن یک روز دل پذیر است. اما سه دزد به نام های «ادی» (مانتنیا)، «نوربی» (پانتولیانو) و «ویکو» (هیلی)، خود را به جای عکاسان جا می زنند و هنگامی که با بچه تنها می مانند او را می ربایند، به آپارتمانی می برند و برای آزادی بچه تقاضای ۵ – ۵ میلیون دلار می کنند …

ثروتمندترین بچه ی دنیا ، ریچی ریچ ، همه چیز در زندگی اش دارد روزی در هنگام افتتاح کارخانه ی جدید پدرش بجه هایی را می بیند که در آنجا بیسبال بازی می کنند که او ...

یک پسر جوان توسط یک مرد دوست داشتنی و همسر حواس پرتش به فرزندی پذیرفته می شود و دردسر ها شروع می شود ...

بدترین کودک جهان کشفی غیرقابل تصور می کند - کودک دیگری حتی بدتر از او وجود دارد و آن هم یک دختر است....

آلایسا دختری ثروتمند و آماندا دختری یتیم کاملا به هم شباهت دارند، اما یکدیگر را نمی شناسند. یک روز بر حسب اتفاق آنها با هم برخورد می کنند و تصمیم عجیبی می گیرند...

«فيليپ برينارد» (ويليامز)، استاد حواس پرتي که به استخدام کالجي تقريبا ورشکسته درآمده، فرمولي براي خلق «فلابر» (توده لاستيکي پرنده) پيدا مي کند... 

Beethoven, the St. Bernard dog, becomes a father, but his girlfriend Missy is dognapped, and his puppies are in danger of the same fate.

فیلم در مورد دختربچه ای بنام «وادا» است که مادرش هنگام بدنیا آمدن او مرده است و پدرش در قبرستان کار می کند. بهترین دوست وادا پسری بنام «توماس» است که به همه چیز حساسیت دارد...