A story about two girls, CJ and Hanna. CJ lives on a ranch, Hanna comes to visit and decides to photograph wild horses for a school project. The girls become great friends and learn of a plot that might jeopardize the mustangs.

 «ملانی کارمایکل» (ویدرسپون)، طراح مد موفق با پسر شهردار نیویورک نامزد کرده است. اما او کارهای ناتمامی دارد که باید آن ها را به سرانجام شان برساند. «ملانی» در منطقه ای فقیر در جنوب امریکا بزرگ شده و در نوجوانی با «جیک پری» (لوکاس)، هم کلاسی اش ازدواج کرده و بعد یک باره او را رها کرده و به شرق آمده و زندگی تازه ای را آغاز کرده است. او حالا باید به زادگاهش پیجین کریک در آلاباما برگردد…

A rich girl whose family summers on Cape Cod has a romance with a local poor boy who hopes to become a major league baseball player.

In the lonely Scottish highlands, a small band of military personnel fight a desperate battle against a formidable alien intruder to prevent an invasion of the Earth.

  وقتی گروهی از موجودات غول پیکری که ارتش به وجود آورده،یک پالایشگاه نفتی در مکزیک را تهدید می کنند؛مالک آنجا از "کارل بست" را که در گذشته شش تن از آن موجودات را به هلاکت رسانده،درخواست کمک می کند و...

درست در زمانی که تیم تحقیقاتی دانشگاه درآستانه ی اثبات روش جدیدی است که با آن می توان از آب به جای سوخت استفاده کرد، در آزمایشگاه خرابکاری رخ می دهد و مدیر آن به قتل می رسد. «ادی» (ریوز) نیز سعی دارد از مهلکه فرار بکند چون مقامات رسمی تصور می کند او و دیگر دست اندرکاران این پروژه که زنده مانده اند، عامل خرابکاری هستند …

The Blue Villa is a seedy bordello on a Mediterranean island where the villages are frightened by the ghost-like return of a young man, who mysteriously disappeared after the killing of a young Eurasian woman.

«ستوان فرانک دربين» (نيلسن) زودتر از موعد خود را بازنشسته کرده و حالا شوهري خانه دار به شمار مي آيد. اما «سروان اد هاکن» (کندي)، «دربين» را مجاب مي کند تا براي دستگيري «روکو» (وارد)، رهبر کشوري کوچک و بدنام، بار ديگر وارد عمل شود...

مسئول فیلمنامه یک استدیو با قبول نکردن فیلمنامه یک نویسنده با او به مشکل برمی خورد. آن نویسنده برای او کارتهای تهدید آمیز می فرستد. اما نویسنده از او به خاطر قبول نکردن فیلمنامه اش اخاذی می کند و ...

In 1948 Los Angeles, everyone uses magic- everyone except hard-boiled private detective H. Phillip Lovecraft, who refuses for "personal reasons." Lovecraft is hired by a mysterious rich man to recover a stolen book, the Necronomicon. Investigating, he finds that the book holds the key to taking over the world by magical means, releasing the "Old Ones". Written by Ken Yousten

فیلم در مورد ساکنین یک شهر دور افتاده است که باید از خودشان در مقابل جانورانی زیرزمینی که یکی یکی ساکنین شهر را می کشند، دفاع کنند…

  «آناییس نین» (د مدیروس) که هم راه شوهر بانکدارش «هوگو گیلر» (گرانت) به پاریس آمده، سعی دارد رساله ای در دفاع از «د.ه. لارنس» منتشر کند. او که حوصله اش از دوستان شوهرش سر رفته، توجهش به «هنری میلر» (وارد) جلب می شود که در آپارتمان کثیف و نمور دوستش، «آزبرن» (اسپیسی) زندگی می کند وسعی دارد نویسنده بشود…

یک نوجوان عاشق که برای تنظیم زندگی آینده اش با معشوقه اش به پول نیاز دارد، پدرش را برای باج گیری می رباید، اما هیچ کس اهمیتی نمی دهد...

In the 1940s in the small town of Jupiter Hollow, two sets of identical twins are born in the same hospital on the same night. One set to a poor local family and the other to a rich family just passing through. The dizzy nurse on duty accidentally mixes the twins unbeknown to the parents. Our story flashes forward to the 1980s where the mismatched sets of twins are about to cross paths following a big business deal to closedown the Jupiter Hollow factory. Written by Col Needham

An officially "dead" cop is trained to become an extraordinary unique assassin in service of the US President.

چند تن از خلبانان آزمایشی تمرینات سختی را از سر می گذراند، تا در «مسابقه ی فضایی» با روس ها، به عنوان نخستین فضانوردان آمریکایی رهسپار مدار زمین شوند …

لایل یک قهرمان موتورسواری است که در حال طی کردن بیابان مکزیک است. زمانی خود را در شعاع یک ماشین زمان می بیند که به یک قرن گذشته برگشته و در میان تجاوزگران، دزدها و قاتلان است...

واحدی از گارد ملی که در منطقه ای دورافتاده در لوئیزیانا تمرین می کنند،پس از ربودن قایق یکی از محلیها دچار مشکل شده و مجبور می شوند برای نجات جان خود بجنگند...

سال 1960. پس از چندین بار اقدام به فرار، «فرانک ماریس» (ایست وود) را از زندان آتلانتا به آلکاتراز منتقل می کنند و «رئیس زندان» (مک گوهان)، که به زندانش می نازد، به او می گوید که هرگز کسی از آن جا فرار نکرده و فرار هم نخواهد کرد. اما در این جا نیز «فرانک» تصمیم می گیرد که فرار کند…