جوان بى ‏كس و كارى به نام « بى‏ رفيق » ( كيتن ) در جست‏وجوى زندگى بهتر به سوى غرب مى‏ شتابد و در مزرعه‏ اى استخدام مى‏ شود. اما از عهده‏ ى كارهاى خشن گاوچرانى برنمى‏ آيد و كابوى‏ ها مدام او را مسخره مى‏ كنند. تا اين كه با گوساله‏ ى ماده‏ اى به نام « چشم قهوه‏ اى » دوست مى‏ شود...

Ronald's high-school valedictory address praises books and condemns sports. His girlfriend Mary condemns his attitude. Fearing to lose her to rival Jeff, he decides to go to college and pay more attentions to sports.

 دو نفر ثروتمند که به شدت فاسد و خوش گذران می باشند نا خواسته در یک کشتی مسافرتی گیر می کنند...

The misadventures of Buster in three separate historical periods.

"جیمی شنون" در آستانه ورشکستگی قرار دارد اما وکیل پدربزرگش اعلام می کند ارثیه ای هفت میلیون دلاری برای او به جای گذاشته است. برای بدست آوردن پول او باید تا 7 عصر بیست و هفتمین تولدش ازدواج کند...

مردی پس از سفری به خانه خود باز می گردد. در میانه راه او عاشق زنی جوان می شود. تنها مشکل اینجاست که خانواده زن قسم خورده اند همه اعضای خانواده مرد را به قتل برسانند...

"باستر" در نزدیکی یک پارک سرگرمی از قطار به بیرون پرتاب می شود.او در یک گالری که توسط مافیا اداره می شود کاری پیدا می کند.او که دستور پیدا می کند یک تاجر را به قتل برساند،او از مردی به همراه دخترش محافظت می کند...

پس از بهوش آمدن از رویایی آشفته، کارگر یک تئاتر سهوا هر جایی که کار می کند خرابی به بار آورده و...

 یک گلف باز جوان توسط یک مجرم فرار مورد حمله قرار می گیرد و خود را در زندان جایی که نقشه فرار از زندان را دارد، می یابد.

"باستر" ناخواسته با راهزن بدنامی اشتباه گرفته می شود. او در تمام شهر توسط پلیس تعقیب شده و با استفاده از تغییر چهره سعی می کند از دستان آنها بگریزد...