فرانتس وایزک یک سرباز بدبخت، ناامید، تنها و ناتوان در جامعه است که از هر طرف توسط نیروهایی که نمی تواند کنترلش کند مورد حمله قرار می گیرد...

در دهه 1950، ورنر هرتزوگ نوجوانی با اجرای فیلمی از کلاوس کینسکی جوان متحیر شد. سال‌ها بعد، آن‌ها در آپارتمانی مشترک بودند که در آن، کینسکی در یک خشم چهل و هشت ساعته، حمام را کاملاً ویران کرد...

«فيتس کارالدو» (کينسکي) رؤياي آوردن اپرا و «انريکو کاروزو»، خواننده ي نامدار را به قلب جنگل هاي آمريکايي جنوبي در سر مي پروراند...

The foreman of a small village glassworks dies without revealing the secret to the famous "Ruby Glass".

در برلین، یک مرد الکلی که اخیراً از زندان آزاد شده است، به دوست مسن خود می پیوندد تا آلمان را ترک کنند و در ویسکانسین به دنبال زندگی بهتری باشند.

سال 1828. پسر شانزده ساله اي که به نظر عقب مانده مي آيد، در حالي که يک کتاب دعا و يک نامه در دستش دارد، در وسط ميدان شهر پديدار مي شود.

قرن شانزدهم میلادی. مردی روانی و بی رحم بنام «آکوئیر» گروهی از اسپانیایی ها را برای پیدا کردن شهر الدرادو رهبری می کند تا به طلا و ثروت دست یابد...

یک شرکت حفاری استرالیایی زمین شناسی به نام “لنس هکت” را استخدام می کند تا از زمینهایی پوشیده از تپه مورچه ها که محل احتمالی استخراج اورانیوم است نقشه برداری کند.کار او توسط چند تن از بومیان منطقه که توضیح می دهند آن مکان جائیست که مورچه های سبز رویا می بینند با اختلال مواجه می شود.بر هم زدن خواب آنها موجب از بین رفتن انسانیت می شود …

جاناتان و لوسی در ویسمار زندگی می کنند و کنت خانه ای در آن محل می خواهد. وارنا لنگرگاهی در دریای سیاه، نزدیک خانه ی دراکولا می باشد...

 «هومبره» (دورینگ) در اداره ی پلیس درباره ی اتفاقات ناخوشایندی که در دارالتأدیب شان افتاده، بازجویی می شود. او کسی را متهم نمی کند، ولی ماجرا را تعریف می کند… در غیاب مدیر دارالتأدیب ساکنان آن جا شورش می کنند….