یک خانواده اروپایی که قصد فرار به استرالیا را دارند، به نظر می رسد در زندگی روزمره خود گرفتار شده اند. اما پشت چهره آرام و مورد احترامشان، آنها نقشه ای شیطانی را در سر دارند...

هنگامی که آنا و خانواده اش در تعطیلات به خانه خود می رسند، آنها در میابند که خانه آنها توسط غریبه ای اشغال شده. این رویارویی فقط آغاز یک فرایند یادگیری دردناک است...

"جین" پسر بچه ای که در مدرسه زندگی می کند می خواهد از دست پدر خود فرار کرده و به پاریس نزد برادرش "جورج" برود.فیلم داستان چند زندگی مختف را روایت می کند که در یک لجظه تغییر می کنند...

داستان فیلم در مورد پسری به نام "بنی" است که علاقه ی زیادی به تماشای فیلمهای خشن دارد و ...

این فیلم درباره یک سرباز پزشک می باشد که در زمان جنگ جهانی دوم آمریکا خدمت می کند. او توانست برای اولین بار در تاریخ آمریکا برای خود مدال افتخار شجاع ترین سرباز را برای خود ثبت کند و …

 پاريس، زمان حال. «ژرژ لوران» (اوتوي)، مجري يک برنامه ي ادبي تلويزيوني، نواري ويدئويي به دستش مي رسد که بيرون خانه ي پاريسي اش را نشان مي دهد. پس از آن نوارهايي ديگر از راه مي رسند که اين بار طرح هاي تکان دهنده اي ضميمه شان است. در حالي که «ژرژ» بيش از پيش نگران شده، عصبيتي که به وجود مي آيد، به رابطه اش با همسرش، «آن» (بينوش) و پسر نوجوانش، «پيرو» (ماکدونسکي) لطمه مي زند...

When a land surveyor arrives at a small snowy village, local authorities refuse to allow him to advance to the nearby castle. Increasingly complicated bureaucratic obstacles arise.

The movie follows a German art student suffering from a unnamed illness. He meets a man named "Edgar Allan," who seems intent on driving him mad by dogging his every move.

Elisabeth, a forty years old woman, visits her old father in the outskirts of Klagenfurt. There, she reflects about her childhood and her romantic life.

«اريکا» (هوپر) استاد کهنه کار پيانو، در يکي از کنسرواتوارهاي معروف وين تدريس مي کند. او شوهر نکرده و نامزدي هم ندارد. اما روزي پي مي برد يکي از دانشجوهاي با استعدادش به نام «والتر» (ماژيمل) به او علاقه مند شده و شخصيت سرد و خشکش، اصلا آن جوان را پس نزده است...