سان هووا (لی سئونگ یئون ) جوانی درون گرا است که در خانه افرادی که در آنجا حضور ندارند به طور موقت زندگی میکند و چند روز یکبار مکان خود را عوض میکند. دو اتفاق مسیر زندگی او را عوض میکند. یکی رفتن به خانه ای که زن جوانی به همراه شوهر بداخلاقش زندگی میکند و سان هووا عاشق او میشود. و دیگری رفتن به خانه ای که پیرمردی که به دور از فرزندانش زندگی را بدرود گفته است که ایم قضیه باعث دستگیری او میشود …

"هی جین" منشی ناشنوایی در یک اقامتگاه ماهیگیری است که به گردشگران طعمه،غذا و گهگاهی بدن خود را می فروشد.روزی او عاشق "هیون شیک" که از دست پلیس در حال فرار است می شود...

  مردی 60 ساله بر روی یک قایق ماهیگیری در دریا دختری را از زمان نوزادی بزرگ کرده است. آنها توافق کرده اند که در تولد 17 سالگی اش با هم ازدواج کنند و او اکنون 16 سال سن دارد. آنها زندگی آرامی دارند اما وقتی دانش آموزی نوجوان وارد داستان می شود همه چیز تغییر می کند…

"می سون" مجبور می شود شیوه زندگی خشونت آمیز خود را وقتی زنی مرموز ادعا می کند مادر مفقود شده او است،تغییر دهد...

ماجرا دختر جوانی است که روی نیمکتی نشسته که مردی از راه می رسد و کنار او می نشیند.او وقتی متوجه می شود مرد او را نگاه می کند آنجا را ترک می کند.دوست پسر او از راه می رسد اما در این هنگام مرد دختر را گرفته و …

    مادری به همراه پسر ۲۸ ساله اش «دوجون» زندگی آرامی دارد. یک روز در محله آن ها دختری به طرز وحشیانه به قتل می رسد، و دوجون توسط پلیس به عنوان قاتل شناخته شده و دستگیر می شود. اکنون مادر او باید بی گناهی او را ثابت کند، یا اینکه برای همیشه در زندان رهایش کند……

یک ماهیگیر کره شمالی به طور تصادفی موتور قایق خود را می شکند و به سمت کره جنوبی حرکت می کند. پس از تحمل تحقیقات وحشیانه در جنوب ، سرانجام او را به کره شمالی باز می گردانند.