چهار زن نیویورکی در مورد زندگی خود شایعاتی درست می کنند و در اواخر دهه 1990 راه های جدیدی برای مقابله با زن بودن پیدا می کنند.

یک نویسنده نیویورکی که در زمینه عشق و س*ک*س می نویسد در نهایت با "آقای بیگ" ازدواج می کند. اما وقتی یکی از دوستان صمیمی او "آقای بیگ" را فریب می دهد، همه چیز به هم می ریزد و...

در اثر فشار زندگی و در گیری با عشق و کار در منهتن، میراندا به همراه شارلوت و سامانتا تصمیم می گیرند به ابوظبی امارات سفر کنند که در آنجا مشاهده می کنند همسر سابق سامانتا در حال تهیه فیلمی جدید است...

یک زن امریکایی اهل میدوست توسط یک شرکت بازاریابی در پاریس استخدام می شود تا ان ها را از دورنمای آمریکایی خود بهره مند کند.

راه اندازی مجدد سریال تلویزیونی با محوریت نسل جدیدی از نوجوانان مدرسه غیرانتفاعی در نیویورک که از رسانه های اجتماعی برای انتشار شایعات استفاده می کنند.

 این سریال که بر اساس کتابی به همین عنوان ساخته شده، شما را به دنیای نوجوانان خانواده‌های ثروتمند «منهتن» می‌بره. «سیرینا» و «بلر» شخصیت‌های اصلی این سریال هستند که سر همه چیز با هم رقابت دارند، از لباس گرفته تا دوست پسر و برای رسیدن به هدفشون از هیچ کاری دریغ ندارند. داستان سریال از زبان دختری روایت می‌شه که ما هیچوقت توی سریال نمی‌بینیمش ولی اینطور که از شواهد پیداست یکی از دانشجوهای کالجی‌ست که «سیرینا» توش درس می‌خونه. وبلاگ این دختره‌ی خاله زنک کوچکترین اتفاقات روابط دختر پسرها رو زیر نظر داره و هر اتفاقی که می‌افته بعد از چند ثانیه توی وبلاگش و موبایل دانشجو‌های کالج منتشر می‌شه...

ثروت و خیانت در دورانی که انگلستان توسط نایب‌السلطنه اداره می‌شد، از دید خانواده قدرتمند بریجرتون.

تمرکز داستان Big Little Lies بر روی زندگی عادی سه زن است که فرزندان خود را به یک مهد کودک میبرند تا اینکه یک قتل عجیب اتفاق می افتد و زندگی آن ها را دگرگون میکند،قتلی که نه فاتل مشخص است و نه مقتول…

این سریال داستان روابط چند خانم است که در همسایگی یکدیگر زندگی می کنند و روابط جالبی از قبیل عشق ، دوستی ، دشمنی، همدردی و رقابت بر سر عشق با یکدیگر دارند. راز های زندگی این چند خانم که در همسایگی هم زندگی می کنند و هر کدام داستان زندگی خود را دنبال می کنند که در نهایت به نوعی با یکدیگر در رابطه است .

یک مهماندار هواپیما به نام کاساندرا بودِن در اتاق هتل خود بیدار می شود و در کنار خود یک جسد می بیند و از شب قبل چیزی به یاد نمی آورد. او از ترس با پلیس تماس نمی گیرد و صبح خود را مثل اینکه اتفاقی نیوفتاده است ادامه می دهد و با دیگر مهمانداران و خلبانان برای سفر به فرودگاه می رود. در نیویورک با ماموران اف بی آی رو در رو می شود و...