شیرینی میل مورتلن، 9 ساله، هم وارث پدرش است و هم تناسخ یک شیرینی‌پز ناکامل. در حالی که او رویای سرزمینی پر از خوراکی های شیرین را در سر می پروراند، ابتدا کارهای زیادی باید انجام شود! از یادگیری نحوه جنگیدن گرفته تا کنترل استعدادهای جادویی جدیدش و انجام تمام تلاشش برای دفاع از دهکده اش در برابر راهزنان، و با این حال تنها چیزی که او واقعاً می خواهد انجام دهد پختن یک پای سیب عالی است... Pastry Mille Morteln کارش را برای او انجام داده است. در تناسخ شیرین.

در داستان "عشق نافرجام دو طرفه"، دانش آموز دبیرستانی واتارو ساجو عاشق همکلاسی زیبایش آیکا ناتسوکاوا است. آیکا او را مزاحم می بیند، اما او هر روز رویای عشق متقابل او را می بیند و همچنان به او نزدیک می شود. با این حال، یک روز، او ناگهان از این "رویا" بیدار می شود. او برای بازگرداندن حس واقعیت، موقعیت خود را می شناسد و از آیکا دور می ماند. اما اکنون به دلایلی آیکا کاملاً تکان خورده است.

زمانی مردی بود که به دنیای دیگری احضار شد و آن را نجات داد. البته او در آنجا بسیار محبوب شد و به یک isekai-normie تبدیل شد. با این حال، آن مرد در "تله" افتاد و به زور به دنیای اصلی خود بازگردانده شد. علاوه بر این، او باید از کودکی دوباره شروع می کرد! این داستان قهرمان سابق بسیار خارق‌العاده‌ای است که به‌عنوان یک دبیرستانی غمگین زندگی می‌کرد، زیرا در یک تحول بسیار غیرمنتظره بار دیگر به همان دنیای دیگر احضار می‌شود!

کومورا سال تحصیلی خود را با یک همسایه صندلی جدید در اتاق خانه آغاز می کند - میه عینکی. خیلی زود، او در حال پرستاری از همکلاسی عجیب و غریب خود است که همیشه عینک خود را فراموش می کند! در حالی که این ممکن است برای کومورا ایده آل باشد تا میه را بهتر بشناسد، آیا قلب بیچاره او از فشار روزانه نزدیک و شخصی بودن با دختری که دوست دارد بیرون خواهد آمد؟!

زمانی که قهرمان افسانه‌ای با جسد خدای جسد روبه‌رو می‌شود، این یک رویارویی برای اعصار است، اما وقتی گرد و غبار فرو می‌نشیند، چیزی کاملاً درست نیست... در آخرین لحظات رویارویی حماسی آن‌ها، آخرین شات گامبیت خدای جسد کاملاً غیرمنتظره بود. - جادوی تناسخ! در فضا و زمان، پسری به نام پولکا شینویاما احساسی را از خود بیدار می‌کند... نه کاملاً خودش... چه کسی می‌توانست انتظار داشته باشد که نبرد اوج بین خیر و شر به این شکل رقم بخورد؟

پس از یک تصادف جاده ای مرگبار، قهرمان داستان ما ناگهان خود را به دنیای دیگری منتقل می کند و با ناتوانی در حرکت در نزدیکی یک دریاچه مرموز از خواب بیدار می شود. خیلی سریع، مشاهده نگران‌کننده است: مرد ما دیگر صدای خودش را نمی‌شنود و بدتر از آن: وقتی می‌خواهد از ترس فریاد بزند، کلماتی که از دهانش بیرون می‌آیند آن‌هایی نیستند که می‌خواست بگوید. «یک محصول خریداری شده، دومی رایگان است! در واقعیت، قهرمان ما به یک ماشین خودکار تبدیل شده است و تنها اقداماتی که او قادر به انجام آن است محدود به یک ماشین ساده است. در چنین شرایطی، او چگونه در این دنیای خیالی زنده خواهد ماند؟!

تناسخ در دنیایی دیگر با وعده یک قدرت "فریبنده" یک چیز است... اما اینکه در کودکی دوباره به دنیا بیایید و بعد از اینکه والدین سلطنتی تان فکر می کنند شما ناتوان هستید مرده را ترک کنید؟ این کاملاً یک چیز دیگر است! اکنون راینهارت تازه متولد شده - یا هارت به دوستان جدیدش - باید راه خود را در دنیای خطرناکی بیابد... اما خوشبختانه او جادویی دارد که به معنای واقعی کلمه از نمودارها خارج شده است!

توکا کشاورز متوسط ​​(کمی منحرف) شما در روستای چزا است. در حالی که او رویای قهرمان شدن و بدست آوردن دختر را در سر می پروراند، قهرمان واقعی، Sion، در حال مبارزه با شیاطینی است که تهدید به حمله به جهان هستند! اما یک روز توکا به طور تصادفی قهرمان را می کشد...؟! با مرگ قهرمان افسانه ای، کی قرار است دنیا را نجات دهد؟! توکا به سرعت جسد سیون را دفن می کند تا شواهد را پنهان کند، اما روز بعد از خواب بیدار می شود و متوجه می شود که دیگر در بدن خودش نیست...!!

از دوران کودکی، یوکیتو یاناگی همیشه در خانه کودکان واقع در سرزمین اصلی بزرگ شده است. یک روز خوب، مردی به نام ساگاوا جینگی، که ادعا می‌کند یکی از سه شاگرد پدر مرحومش است، برای ملاقات یوکیتو می‌آید و پیشنهاد می‌کند که او را به جزیره زادگاهش: آیاگاشیما ببرد. دومی در قلب یک افسانه معروف است که بر اساس آن اژدهاهای آتش و آب و همچنین موجودات مرموز در آن زندگی می کنند. یوکیتو گیج اما کنجکاو این پیشنهاد را می پذیرد و در کنار ساواگا و دو رفیقش: هارواکی کوراما و آکا ایبوکی شروع به زندگی در ایاگاشیما می کند. اگر این سه نفر همیشه می‌دانستند که چگونه اختلافات خود را کنار بگذارند تا از هماهنگی جزیره محافظت کنند، نزاع‌های عمیق خاصی شروع می‌شوند و به تدریج تعادل زندگی در مجمع الجزایر را به هم می‌ریزند. به زودی، یوکیتو با حقیقت روبرو خواهد شد…

رایزا یک دختر معمولی است. او که از زندگی خسته کننده روستایی خسته شده، از دهکده فرار می کند تا با دوستان خوبش در مکانی مخفی جمع شود تا از رویاهایشان صحبت کنند و ماجراجویی های هیجان انگیز را برنامه ریزی کنند. یک روز، رایزا مصمم و شرکت تصمیم می گیرند به عنوان اولین سفر اکتشافی خود به سمت جزیره ممنوعه آن سوی ساحل بروند. آنها به همراه کیمیاگر و سایر دوستانی که در آنجا ملاقات می کنند، یک «ماجراجویی تابستانی» دارند که هرگز فراموش نخواهند کرد.