Asagi Soramame grew up in a remote countryside of Kyushu, Japan. She is an energetic and bright person. She had a fateful and shocking encounter with a man named Umino Oto, but they assumed they would never meet again.

A talented but tough wedding planner and a powerful hotel executive enter into a false marriage to keep away romantic pursuers. But they now have to live with each other.

یک زن جوان ناراضی از یک خانواده خشن، به یک فرمانده ارتش سردمزاج ازدواج می کند . اما با شناخت بیشتر یکدیگر، ممکن است عشق بین آنها شکوفا شود...

Nanase Sakura met Doctor Kairi Tendo and fell in love with him. She then studied hard to became a nurse and finally meets Kairi Tendo again. But she realizes that he has a totally different personality than what she imagined.

کانتری بامکین ریسا اکنون برای حضور در دانشگاه به توکیو نقل مکان کرده و رویای عاشقانه ای را در این شهر بزرگ در سر دارد.

Revolves around Futaba, a girl who was in love with a boy named Ko Tanaka in middle school. However, it did not work because he transferred but in high school, her world is turned around once again when she meets him again.

One day, Nozomi Kuroda finds a love letter in her desk from the most popular boy at school, Jun Setoyama. Though embarrassed and puzzled, a secret exchange diary between the two begins when she puts her reply in the shoebox.

آئوبا سوموگی عاشق هم دبیرستانی اش ساکورا سو شد .هر دوی آنها علاقه مشترکی به موسیقی داشتند. رابطه آنها عمیق تر و عمیق تر شد، اما ناگهان ساکورا بدون اینکه دلیلی برای جدایی آنها بیاورد از او خداحافظی کرد و ناپدید شد. هشت سال بعد،اکنون آئوبا در توکیو است و به صورت پاره وقت در یک فروشگاه بزرگ موسیقی سی دی کار می کند و غرق موسیقی هایی است که دوست دارد ، یک روز، او به طور اتفاقی ساکورا را می بیند. او می خواهد با او صحبت کند، اما متوجه می شود که او تقریباً شنوایی خود را از دست داده است....

برای اینکه همکلاسی هایش را از قلدری کردن باز دارد، قهرمان داستان، کامیا تورو، به دختری از کلاس خود، هینو مائوری، اعترافات دروغین می کند. مائوری با وجود اینکه می‌داند اعتراف دروغ است، با این سه قانون کنار می آید : «تا بعد از مدرسه با من صحبت نکن»، «مختصر ارتباط برقرار کن» و «عاشق همدیگر نشویم». این دو قول می‌دهند که عاشق هم نشوند، اما با شناختن یکدیگر، خود را به سمت یکدیگر جذب می‌کنند...

A young girl whose father was framed for murder gets close to the man who framed him. But not only does she discover a deep mystery over the event, but she starts to fall in love with him.

یک تصادف غم انگیز منجر به نابینایی آکاری می شود، اما او به زندگی و لذت های کوچکتری که می تواند برای آن بپردازد می چسبد. آکاری خانواده خود را نیز از دست داده است. او با روی یک کیک بوکسور سابق ملاقات می کند، آن دو شروع به صحبت می کنند. روی نیز گذشته ای دارد و با بیشتر افراد جامعه ارتباطی ندارد. همه چیز دست به دست هم می دهند و آنها نسبت به یکدیگر علاقه پیدا می کنند ...