یک زوج سابق صمیمی ترین روزهای خود را به یاد می آورند، اما یکبار دیگر از هم جدا می‌شوند...

در سال 2017، اجرای صحنه ای در یک شهر کوچک برنامه ریزی شده است. بازیگران جوان قرار است نمایشنامه نویس بریتانیایی سایمون استفنز را برای اولین بار در ژاپن به نمایش بگذارند...

در یک پارک در یک غروب بارانی، یک دانشجوی 19 ساله به نام فومی، چتر را به دختر 10 ساله خیس به نام ساراسا می دهد. فومی با درک بی میلی او برای رفتن به خانه، به او اجازه می دهد در جای خود بماند و دو ماه آینده را در آرامش سپری کند. آنها دست یکدیگر را می گیرند و به نظر می رسد بالاخره جای خود را در جهان پیدا کرده اند تا زمانی که فومی به جرم آدم ربایی دستگیر می شود...

A group of friends travels to the beach to encourage Jason, recently diagnosed with terminal cancer. Some time later, as Mark and Karen plan to have a child, the beach trip lingers as a haunting memory in their new phase of life.

یک پسر بازیگوش و خودخواه از زنان ثروتمند برای پرداخت بدهی های خود استفاده می‌کند. طلاق دادن از همسرش و ازدواج با زنی که دوستش دارد، او را به یک حالت نابودی و تباهی می کشاند...

تومویو شینو یک خانم اداری است. یک روز او اخبار را از تلویزیون تماشا می کند و متوجه می شود که دوستش ماریکو ایکاگاوا خود را کشته است. آنها از همان دبیرستان فارغ التحصیل شدند و تومویو می داند که ماریکو برای مدت طولانی توسط پدرش مورد آزار و اذیت قرار گرفته است. تومویو برای نجات روح او بقایای او را از خانواده ماریکو می دزدد...

Shinichiro is lonely for two reasons. He lost his family in an accident when he was younger. He also has an unusual and morbid ability to see through and beyond the corporal bodies of those who are about to die. His life looks to ...

تامیو آکانیشی در یک اداره دولتی در یوکوهاما کار می کند. او یکی از بدترین دوران زندگی خود را می گذراند، زیرا نامزدش از او جدا شد. یک روز رئیسش به او می گوید که مراقب سگی بزرگ با موهای سفید باشد که صاحبش آن را رها کرده است...